طیب شاید متفاوت ترین کارِ گروه فرهنگی ابراهیم هادی باشد. از آن هایی که خیلی هایمان هیچ دیدگاهی درباره اش نداریم. طیب حاج رضایی لوتی و بزن بهادر در دهه های بیست و سی تهران، کسی که عکس رضا شاه را روی شکمش خالکوبی می کند و صاحب امتیاز اولین و بزرگترین محموله های موز در ایران می شود. در طرف مقابل شخصیت طیب خان به همراه یکی از رفقایش می شود مسئول بزرگترین دسته عزاداری جنوب تهران و صاحب نفوذ در بازار میوه و تره بار ، خیر بزرگ و جوانمردی با مرام.
در 28 مرداد 1332 علیه مصدق به خیابان می آید و در 15 خرداد 1342 عکس امام خمینی را روی علم و کتل دسته بزرگ عزاداری اش نصب می کند. در اولی لقب تاج بخش می گیرد و در دومی لقب حر زمان را از حضرت امام دریافت میکند.
مبحث اول گنگ و ناشناس بودن قسمت اعظمی از تاریخ معاصر
بحث های ی ابتدای انقلاب که روشنگر ریشه های ی شخصیت های کنونی حاضر در سپهر ی امروزه کشور را روشن می کند و اینکه قسمتی از تاریخ به جهل مرکب یا شاید هم عمد صاحبان رسانه پنهان و مغفول باقی می ماند بسیار ارزشمند است که همواره مورد کند و کاو من بوده. هر کسی که وقتی برای مطالعه تاریخ معاصر اختصاص می دهد متوجه می شود چه حجم از اطلاعات به محافل عمومی کشیده نمی شود و مردم با چه اطلاعات سطحی در حال برخورد با پدیده ها هستند ان شاء الله در سال های آتی به شرط حیات تحقیقات گسترده در مورد این قسمت از تاریخ انجام خواهم داد. هرچند کار های خوبی در حال انجام است که از جمله آن ها کار های آقای موگویی است که جای تقدیر دارد.
مبحث دوم برجستگی مبارزه طیب با تشکیلات فرقه بهاییت به دستور مراجع
عموما وقتی به تاریخچه شهدایی از این دست نگاه می کنیم گویی دست یهودیان مارونی را می بینیم که آغشته به خون است.شهید اسماعیل رضایی که به همراه طیب حاج رضایی در روز اعدامشان باهم به جوخه آتش سپرده شدند تنها کسانی بودند که از میان ده ها نفر در آن پرونده ها به اعدام محکوم شدند. اما این دو نفر چه ویژگی به خصوصی داشتند که محکوم به اشد مجازات شدند. در بررسی زندگی این دو شهید متوجه می شویم هر دو فعالیت های گسترده ای در مبارزه با بهاییت در آن سال ها داشته اند. اسماعیل رضایی که عموما کار های فرهنگی ضد بهاییت انجام می داد مسجد صاحب امان عجل الله تعالی فرجه الشریف را در خیابان جمهوری و در مقابل مرکز بهاییان تاسیس کرد و هر ساله جشن های نیمه شعبان را به طور اخص در این خیابان اجرا می کرد. شهید طیب حاج رضایی هم به دستور آقای بروجردی مراکز تجمع و گورستان بهاییان را تخریب کرده بود و گویا بر اثر انتقام همین کار ها بود که حکم اعدام وی بر خلاف نظر قاضی پرونده و از رده های بالای سلطنتی و به نقلی از سمت شخص محمدرضا شاه صادر شد. مطالعه کتاب علاوه بر شناخت طیب خان به شناخت فضای فرهنگی آن دوره بخصوص فرهنگ لوتی گری کمک میکند.
سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِیمَ ۱۰۹کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ۱۱۰إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَاالْمُؤْمِنِینَ ۱۱۱
هنوز همسر و دخترکش در خواب بودند که از خانه بیرون زد. نسیم سردی که صورتش را می نوازید بیرون در به استقبالش آمد. یک ماهی بود که کارش همین بود. صبح زود از خانه می زد بیرون و خیابان ها را قدم میزد. با اینکه از شرکتی که در آن کار می کرد اخراج شده بود اما نمی توانست در خانه بماند هر روز صبح زود از خانه بیرون میزد و عصر که می شد برمی گشت. مثل همیشه مسیرش را به سمت پارکی در نزدیکی خانه شان کج کرد. پارک خلوتی بود و جز چند دختربچه مدرسه ای که با لباس های متحد الشکل بنفش رنگی در حال رفتن به مدرسه بودند هیچکس در آن نبود.
تنها صدا هایی که شنیده می شد صدای کلاغ های بالای درخت ها بود و صدای دو گربه که مثل آژیر برای هم شاخ و شانه می کشیدند و شاید برای کسب لقمه ای غذا به همدیگر می پریدند. هوای زمستانی کم کم داشت بر ماه میانی پاییز چیره می شد. خودش را کمی جمع و جور کرد لرز کوچکی بر اندام هایش افتاد. دکمه های جلوی کتش را بست و دست هایش را در جیب هایش فرو برد.
به سرنوشت مبهم خودش فکر می کرد. به آینده ای که از آن هیچ نمی دانست. گرسنگی کم کم علایم خود را نشان می داد شاید مثل بقیه روز ها دو تا لواش بخرد و برود سراغ چند تا از دوستانش که در یک ساختمان نیمه کار عملگی می کردند و صبحانه را با آن ها بخورد. اما گاهی حتی حوصله آن ها را هم نداشت چه وقتی سر به سرش می گذاشتند و می خندیدند، چه حتی وقتی که می خواستند به او دلداری بدهند.
- آبدارچی هم شد کار. اصلا خیلی هم خوب شد که شرکت تعدیل نیرو کرد بلکه تو به فکر بیفتی و یه کار درست و حسابی برای خودت جفت و جور کنی.
ترجیح می داد بجای همه این حرف ها پول دو تا لواش را بدهد یک نخ سیگار بخرد و همانجا توی پارک ناشتا دودش کند و فوتش کند توی آسمان خاکستری بالای سرش. اصلا شاید انقدر آدم های غصه دار سیگار فوت کرده اند توی این آسمان که رنگش از آبی برگشته و این رنگی شده.
چند دور جیب هایش را گشت پولی برایش نمانده بود. مسیرش را به سمت خودپرداز پایین پارک انداخت تا ببیند ته مانده ی حسابش چند روز دیگر او را زنده نگه می دارد؟ همین دیشب بود وقتی داشت موهای فرفری دختر کوچولویش را نوازش میکرد و از شیرین زبانی اش حض می برد قول داد برایش اسباب بازی بخرد. اما برای همسرش همین قول های خشک و خالی را هم نمی توانست بدهد. اصلا دو هفته ای می شد که توی چشم هایش نگاه نکرده بود. اصلا نگاه کند که چه.؟ که سر زخم ها باز شود؟
غرق همین افکار خود را جلوی باجه بانک یافت عکسی از خودش که در شیشه بانک افتاده بود غریب می نمود. مردی لاغر و با موهایی کم پشت با کتی پشمی و صورتی چروک خورده که اصلا به یک مرد 40 ساله نمی آمد و حد اقل اورا 15 سالی پیر تر نشان می داد.
کارت بانکی اش را در دستگاه گذاشت و یک نگاهی به موجودی اش انداخت 73 هزار و خورده ای . این آخرین باقی مانده پولی بود که از تصفیه حساب شرکت در حسابش ریخته بودند.
دریافت وجه نقد 700.000 ریال
پول ها را تا کرد و در جیبش گذاشت از نزدیک ترین دکه یک بسته سیگار خواست. در طول این سال های سخت زندگی اش روز هایی پیش آمده بود که غذا نخورده بود اما سیگارش همیشه به راه بوده. ولو شده به یک نخ. بسته سیگار را کمی ورانداز کرد و ترجیح داد فقط دو تا نخ سیگار بخرد.
حالا برایش 69 هزار تومان باقی مانده بود و دنیای تاریکی که او را به سمت خودش می کشید. همینطور که ویترین مغازه ها را نگاه می کرد یکهویی خشکش زد خیره شده بود به ویترین یک مغازه تاسیساتی. باورش نمی شد. حمام آنها همیشه کم فشار بود و حالا که می دید یک دوش سوبان دست دوم به قیمت دقیقا 69 هزار تومان را آن جا در ویترین پشت آن کاغذ که رویش نوشته بود به یک کارگر تاسیساتی فنی نیازمندیم. هست از خوشحالی پر در می آورد. فوری رفت و آن را خرید و از آن جایی که خودش کار تاسیساتی بلد بود خودش دوش را نصب کرد و از فردا ابتدا یک دوش با آب پرفشار میگرفت سپس به سراغ ادامه بدبختی هایش در آن پارک می رفت.
روی جلد:
انسان 250 ساله
بیانات مقام معظم رهبری درباره زندگی ی – مبارزاتی ائمه معصومین (علیهم السلام)
ویرایش دوم
صهبا
پشت جلد:
این فکر برای بنده در سال 1350 و در دوران محنت بار یک امتحان و ابتلای دشوار پیدا شد. اگر چه قبل از آن به ائمه علیهم السلام به صورتِ مبارزان بزرگی که در راه اعتلای کلمة توحید و استقرار حکومت الهی فداکاری می کردند، توجه داشتم؛ اما نکته ای که در آن برهه ناگهان برای من روشن شد، این بود که زندگی این بزرگواران، علی رغم تفاوت ظاهری در مجموع یک حرکت مستمر و طولانی است؛ که از سال دهم، یازدهم هجری شروع می شود و دویست و پنجاه سال ادامه پیدا می کند و به سال دویست و شصت -که سال شروع غیبت صغری است- در زندگی ائمه علیهم السلام خاتمه پیدا می کند. 28/4/1365
موسسه جهادی
تلفن: 22773360-021
www.jahadi.ir
code: 9301ENS34N
قیمت: 70.000 ریال
شناسنامه:
انتشارات: تهران، موسسه ایمان جهادی 1390
صفحات: 376
شابک: 2-22-6275-600-978
کتاب را چند سال پیش از غرفه انتشارات انقلاب اسلامی ناشر کتب رهبر انقلاب در نمایشگاه کتاب تهران خریدم اما هرگز انگیزه کافی برای شروع مطالعه اش نداشتم. در ماه های اخیر با توجه به تغییرات در نوع نگرشم و احساس تشنگی شدید به معارف خاص اهل بیت علیهم السلام و انقلاب اسلامی، این کتاب را در اکثر لیست های مطالعاتی جز کتاب های توصیه شده یافتم. در ایام خدمت سربازی که یکی از دوستانم شروع به مطالعه کتاب کرد انگیزه ام چند برابر شد و از اواخر خدمت شروع به مطالعه تحلیلی مطالب آن کردم.
نکته ای که در وجهه اول پر اهمیت می نماید اطلاعات کم جامعه شیعی نسبت به حقایق زندگی ائمه است. بطوریکه ما کلیات زندگی بسیاری از ائمه را نمی دانیم و در مورد برخی ائمه مثل امام سجاد صرفا میدانیم که در حادثه عاشورا حضور داشته و مریض بوده و بسیار کم اند کسانی که می دانند دفعه دوم ایشان را از مدینه با غل و زنجیر به شام می برند. یا امام موسی کاظم را صرفا یک شخصیتی می دانیم که عمر خودش را در زندان بوده و بسیاری در مورد مناظرات ایشان با خلیفه، تشکیل شبکه های مخفی شیعی و نیز زندگی در اختفا در قراء شام و طبرستان حتی هیچ اطلاعی ندارند. پر واضح است که این ضرورت وجود دارد که در مورد 14 شخصیت اعلای تاریخ حد اقل اطلاعات خودمان را افزایش دهیم.
نکته دومی در واقع زمینه کلی مطالب کتاب است کاوش و بررسی وجهه جهادی زندگی ائمه است. بطوریکه نباید به زندگی هیچ کدام از ائمه به طور غیر ی نگاه کرد و آن ها را در حد یک عالم که صرفا مطالبی را بیان می کرد پایین بیاوریم. همه ائمه اقدامات بسیار مهم و استراتژیکی را در راستای تشکیل حکومت حق انجام میدهند و اصولا نام انسان 250 سال از اینجا بر می آید بطوریکه اگر تصور شود یک انسانی 250 سال عمر می کرد در مقابل حکومت طاغوت چه ت هایی پیش می گرفت یک جایی در قالب نقش امام حسن ع می رود شرایط را برای ادامه جهاد ناممکن می داند و در جای دیگری در نقش امام حسین ع میرود و سازش و صلح را مساوی با نابودی اسلام می داند. در حقیقت همه این ها یک ت است که از سوی ائمه برای مصالح اسلام اتخاذ می شود و اگر امام موسی کاظم یا امام هادی علیهم السلام هم بجای این ائمه بودند مو به مو دقیقا همین رفتار ها را نشان میدادند.
انسان وقتی با این حقیقت مواجه می شود که 250 سال ائمه هدی تلاش های خستگی ناپذیر کرده اند و به شهادت رسیده اند تا مقدمات حکومت الهی بر زمین فراهم شود و از این که در حکومت جمهوری اسلامی نقشی هر چند کوچک در شکل گیری این حکومت آسمانی ایفا می کند اهمیت قضیه را درک می کند و ارزش پیروزی های بدست آمده در انقلاب اسلامی را بیشتر می داند.
انسان 250 ساله یک تاریخ ی برای آشنایی با ریشه های درخت شیعه و برای شناخت ائمه هدی علیهم السلام است که برای هر کسی بسیار ضروری است مطالعه کند و بداند و بشناسد تا در انتظار که یک وظیفه آخر امانی است دچار انحراف و نقصان نشود.
رااز هایی در باره ن که هر مردی باید آنها را بداند
What Women Want Men to Know
دکتر باربرا دی آنجلیس
چاپ سوم تابستان 83
انتشارات نسل نو اندیش
شابک: 2-89-5885-946
***
شاید به دلیل حجم بالای کتاب های زرد در زمینه رشد شخصی و روانشناسی و غیره باشد که اعتماد زیادی به این صنف از کتاب ها ندارم در ابتدای امر هم تصور کتابی پر از کلیشه ها و بدیهیات را داشتم. اما به راستی در این کتاب برخی نکات وجود دارند که برای مردان غیر قابل تصویر و راز گونه می نماید و مطالعه این فصول قطعا تاثیرات عمیقی بر زندگی شویی انسان خواهد گذاشت. مانند الگو های تفکر در ن و مردان و نیز مسیر هایی درون ذهن ن که به چیز های مختلف بی ربط وصل می شود.
توضیحات بیشتر را به خود باربارا دی آنجلیس واگذار می کنم و پیشنهاد می کنم این کتاب را فارغ از جنسیتتان مطالعه کنید. این کتاب در قطع رقعی 700 صفحه ای چاپ شده ، همین نکته توجهم را جلب کرد که چرا این کتاب انقدر حجیم است در حالی که کتاب متناظر آن راز هایی در باره مردان بسیار کم حجم تر است.
در اینجا شاید از محدود نقاط ضعف و از دیدگاهی دیگر از نقطه قوت کتاب بتوان این نکته را عنوان کرد که مسائل مرتبا تکرار و تحت عناوین مختلف باز یادآوری می شود.
زن ها موجودات عجیبی هستند که گویی در دنیاییخاص با جهانبینی متفاوتی زندگی میکنند لازم است اگر می خواهید بیشتر عمرتان را با یکی از آنها سیر کنید حتما به اندازه ی کافی در موردشان شناخت حاصل کنید. چرا که عدم توفیق و شکست در این زمینه هزینه های بسیار سنگینی بر زندگی تحمیل میکند که با مسائل مالی و غیره نیز قابل جبران نیست.
20 بهمن 1397
کردستان بانه
نمیخواهم اسمش را وصیت نامه بگذارم. اینجوری خیلی سنگین میشود و شاید اصلا حوصله ات نکشد که تا تهش را بخوانی. نمیخواهم از قرض و قوله هایم بنویسم و از نماز و روزه ی قضایم چرا که حساب سنگینی با هیچ کس ندارم جز خدا که اوهم کریم است و تمام
اینجا می خواهم از روز های سپری شده ام بنویسم. روز های خوب و بدی که گذرانده ام. فرصت هایی که برای ابراز عشق به عزیزانم از دست داده ام و.
راستش سخت است آخرین نوشته هایی را بنویسی که بعد از تو میخوانند و این شاید یکی از آخرین اثراتم در دنیا باشد. از همین رو باید در انتخاب کلماتم دقت کنم. لذا میخواهم در این مهم ترین کلماتم راجب مهم ترین چیزی که باید، بنویسم.
هدف.
راستی ما انسان ها برای چه به دنیا آمدیم. صادق هدایت می گوید این یک زندگی بود که پدر و مادرما به ما بخشیده اند و ما مختاریم آن را به اختیار به طبیعت واگذار کنیم یا آنقدر صبر کنیم که طبیعت آن را از ما بگیرد. همفکر های صادق شاید خیلی بروز ندهند اما همه تلاششان در زندگی این است که حال شکمشان خوب باشد چند صباحی خوش بگذرانند و پس دادن این زندگی را به تاخیر بیندازند.
از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان خب می توانم حال صادق و رفقایش را درک کنم. آن ها که در زندگیشان چیزی جز سنگ نمک شور نخورده اند حتما خوردن نمک های روان دریاچه ارومیه برایشان لذت بخش خواهد بود. کسی که هدفش در زندگی مزه کردن نمک های دنیا باشد هیچگاه فرصت چشیدن طعم یک سیب را نخواهد داشت. هیچگاه از خوردن یک نان گرم گندمی خوشمزه سیر نخواهد شد و هیچ گاه از شیرینی یک هندوانه آب دار چشمانش را نخواهد بست. او فقط به دنبال نمک است. نمکی که هم از کیفیت زندگی اش چیزی باقی نگذاشته و هم کمیت زندگی اش را خواهد کاست.
نمک و میوه تمثیل هستند. قطعا فهم زندگی در مثال نمک خوار ها ساده نیست اما بگذار برایت از داستان زندگی آدم های واقعی بگویم.
آدم های واقعی میلیون ها تومان خرج نمای ساختمانشان می کنند.ساختمانی که ده بیست سال بیشتر دوام نمی آورد. لباس های رنگی رنگی گران می پوشند لباس هایی که یکی دوسال دیگر به زباله ها خواهند پیوست. غذا های گران میخورند که برای تهیه اش چندین حیوان ذی احساس کشته شده. همین غذا برای چند ساعت درون بدنشان دوام نخواهد آورد.
من از خودم می پرسیدم واقعا هدف خدا از این که ما آدم ها را به این دنیا فرستاد چیست؟ هدف بقیه را شاید ندانم ولی من یکی را که برای خوردن و خوابیدن به این دنیا نفرستاده. در ماتریالیستی ترین نگاه ممکن هم اگر رفاه تنها هدف زندگیمان باشد تا چند نسل دیگر کره زمین نابود میشود.
دون آ دون
ادیان شرقی به چیز عجیبی معتقدند. آنها می گویند آدم ها وقتی می میرند دوباره در جسمی دیگر به دنیا می آیند و در این راه سیر تکاملی خودشان را طی میکنند. برخی مذاهب عرفانی اسلامی هم عقایدی مشابه آن ها دارند مثلا اهل حق معتقدند جسم مانند جامه ایست که هنگام مرگ آن را به در آورده و جامه ای دیگر در بر میکنیم. و این کار را دونادون می نامند.
در فرهنگ اسلامی البته تناسخ به اثبات فلسفی و کلامی باطل است. اما مسلمان ها هم به دو گروه تقسیم می شوند آنها که معتقدند خدا آن بالا جایی در آسمان ها در عرش خودش نشسته است و گروه دوم که معتقدند در عالم چیزی جز خدا وجود ندارد همه از اوست و همه اوست. گروه دوم را که تئوریسین آن را ابن عربی میشناسند وحدتیون می نامند که به وحدت وجود معتقدند.
من این مرد و این مردمان را می پسندم. آن ها معتقدند من تو هستم تو من هستی و هردو او هستیم. با این نگاه دیگر آشنا و غریبه نمی ماند.با این نگاه ترک و فارس و عرب و عجم نمی ماند. دو روز گذشته صبحانه و ناهار نخورد و تنها نیمه های شب غذای سبکی خوردم. با ماتریالیستی ترین نگاه ممکن هم نگاه کنی قانون تصادفی و شانس باعث میشد کمی آن طرف تر در آفریقا یا یمن به دنیا بیایی چه اتفاقی می افتاد. همین یک ماه گذشته در انتخابات مجلس به بچه می گفتم نماینده مجلستان غیر از آسفالت کردن در خانه تان به فکر مثلا سیستان و بلوچستان هم هست؟
اه چقدر آسمان و ریسمان به هم میبافم مخلص کلام من به دنیا آمده ام که دنیا را بهشت کنم. صدای دکتر خلج در ذهنم پلی می شود زززززززز
خب راست می گوید من کجا و بهشت کردن زمین کجا. اصلا در حد و اندازه این حرف ها نیستم که اگر بودم باز هم کار زیادی ازم بر نمی آمد از یک دست صدایی بر نمی آید.
پس دوتا ماموریت برای خودم در نظر گرفتم اولا اینکه خودم را بهشتی کنم تا بتوانم بهشت را بیاورم. و دوما اینکه دو سه نفر دیگر را هم با خودم همراه کنم "همسفر" کنم و بعد ده بیست نفر دیگر و بعد هزار نفر و بعد میلیون ها نفر
خب اینجا ها خیلی بزرگ است سعید آیا اصلا ظرفیت این کار ها درون تو هست؟ پاسخ: قطعا خیر
من از پس خودم بر نمی آیم و خیلی زور بزنم لنگ لنگان همان خودم را با دو سه نفر همسفر به کشتی برسانم.
کشتی کدام کشتی؟ این کشتی متعلق به کیست که در این عرصه که تو نمیتوانم خودت و دوسه نفر را همراه کنی می آید و با کشتی همه را با خود همراه می کند.
آها رسیدیم به اصل مطلب زیادی مطلب را کش دادم اما خب جای قشنگی رسیدم به کشتی.
این کشتی صد ها برابر تایتانیک است و هیچ کوه یخی هم نمیتواند خشی بر روی آن بیاندازد. راستگو ترین انسان روی زمین وعده ی آمدن این کشتی را به ما داده پس هر چه اوضاع بد تر میشود امیدم بیشتر میشود. خس و خاشاک از جلو راه این کشتی تمیز میکنیم نه اینکه اینها مانع آمدن کشتی باشند نه این کار ها به نشانه ادب حضور این کشتی است. این کار ها چراغ امید است در دل های ما
مراقب باش چراغ امید در دلت خاموش نشود.
درباره این سایت